نوشته شده توسط : کاریاب

بررسی تحول مفهوم بازاریابی در گذر زمان

در سیر تحولات بازاریابی، ما با دوره‌های مختلفی روبرو می‌شویم

 
 دوره‌های مختلف بازاریابی

مفهوم بازاریابی در طول زمان تکامل یافته است. در حالی که در کسب و کارهای دنیای امروز «مشتری پادشاه است»، در گذشته، این موضوع مطرح نبود، و بعضی کسب و کارها عوامل زیادی به جز مشتری را در اولویت خود قرار می‌دادند.  این مقاله، عواملی که کسب و کارها بازار خود را حول آن می‌چرخانند مورد ارزیابی قرار می‌دهد، لذا شما می‌توانید تشخیص دهید استراتژی بازاریابی شما چه زمانی حول چیزی جز مشتری می‌چرخد و به چیزی غیر از آن تمایل دارد.

تولیدگرا

تمرکز کسب و کار، کاهش هزینه‌ها در تولید انبوه است. یک کسب و کار تولیدگرا معتقد است که  «صرفه جویی به مقیاس» که از تولید انبوه به وجود می‌آید، هزینه‌ها را کاهش داده و سود را حداکثر می‌کند. یک کسب و کار تولیدگرا، باید از فرایندهای بهره وری تولیدی که بر طراحی و کیفیت محصول تاثیر می‌گذارند اجتناب کند.

ایجاد مصالحه در طراحی و کیفیت محصول به منظور تولید، احتمال کاهش جذبه محصول برای مشتریان را در پی دارد.

محصول گرا

یک شرکت محصول گرا معتقد است که کیفیت بالای محصول و مشخصه‌های کاربردی اش آن را به یک محصول برتر تبدیل می‌کند. چنین شرکتی اعتقاد دارد که اگر آن‌ها یک محصول برتر داشته باشند، مشتریان نیز آن را خود به خود دوست خواهند داشت. مشکلی که در این رویکرد وجودد دارد، این است که  برتری به تنهایی باعث فروش محصول نمی‌شود؛ محصولات برتر به فروش نمی‌روند مگر اینکه نیازها و تقاضاهای مشتریان را براورده کنند.

فروش گرا

دیدگاه یک شرکت فروش گرا ساده است؛ محصول را بسازید، و سپس آن را به بازار هدف بفروشید. این نوع جهت گیری، سازمان‌ها را درگیر ساخت چیزی که مشتریان نیاز دارند و یا آن را دوست دارند، می‌کند بدون اینکه تحقیقی راجع به آن صورت بگیرد. با این حال، همانطور که ما می‌دانیم فروش‌ها معمولا به این سادگی نیستند. یک استراتژی موثر بازاریابی پیش از توسعه محصول و نهایتا یک استراتژی موثر برای تبلیغ، به تحقیق درباره بازار و بازاریابی نیاز دارد.

بازارگرا

یک شرکت بازارگرا، مشتری را در قلب کسب و کار خود قرار می‌دهد؛ تمام فعالیت‌ها را در سازمان حول مشتری پایه گذاری می‌شوند. مشتری واقعا شاه است! یک سازمان بازارگرا، سعی دارد که خواسته‌ها و نیازهای مشتری را درک کند، و سپس یک استراتژی بازاریابی را بر اساس تحقیقات بازاریابی شان پیاده سازی کند، از توسعه محصول گرفته تا فروش آن. زمانی که فروش‌ها شروع شدند، تحقیقات بیشتر انجام می‌شوند تا آن چه که مشتریان درباره محصول فکر می‌کنند یافته شود و و در صورت نیاز پیشرفت‌هایی در این زمینه انجام شود. با تغییر پیوسته بازارها، تحقیقاتی در زمینه بازار و توسعه محصول یک فرایند مداوم برای شرکت‌هایی بازارگرا انجام می‌شود.

دوره‌های مختلف بازاریابی

نتیجه مفاهیم و جهت‌گیری‌های بازاریابی

در دنیای رقابتی امروزه، پیاده سازی یک استراتژی بازارگرا بسیار مهم است. در عصر دیجیتالی امروزه، مشتریان قادرند که به سرعت درباره محصولات تحقیق کنند. اگر یک سازمان آن چه که مشتریان به دنبال آن هستند را ارائه ندهد (محصول و سرویس‌رسانی خدمات)، آن‌ها محصول را از رقبایی می‌خرند که آن چه به دنبالش هستند را ارائه دهد.



:: بازدید از این مطلب : 71
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 3 مهر 1403 | نظرات ()
نوشته شده توسط : کاریاب

عبارت بازاریابی در طول زمان تکامل یافته است، و امروزه بازاریابی چیزی فراتر از تبلیغ محصول است و شامل فعالیت‌هایی پیش از توسعه محصولتان و بعد از فروش آن به مشتری می‌شود

تعاریف بازاریابی بسیار متعدد است، حتی به اندازه تعداد کتاب‌ها و مقالاتی که در این زمینه موجود است. بسیار پژوهشگران، بازاریابی را این‌گونه تعریف می‌کنند:

«فرآیندی مدیریتی که برای تعیین انتظار، و برآورده کردن الزامات مشتری به گونه سودآور مسئول است»

در حالی که موسسه بازاریابی در آمریکا بیان می‌کند:

«بازاریابی مجموعه ای از وظایف، و فرآیندهایی برای ایجاد، ارتباط، تحویل، و مبادله پیشنهاداتی است که برای مشتریان، همکاران و جامعه در حوزه ای وسیع ارزشمند است»

فیلیپ کاتلر بازاریابی را به صورت ذیل تعریف می‌کند:

«برطرف کردن نیازها و تقاضاها در یک فرآیند مبادلاتی»

مشتریان تنها در صورتی که احساس کنند نیازهایشان برطرف شده مبادله را بر عهده می‌گیرند، قطعا مقدار تراکنش‌ها نمی‌تواند بیشتر از مشتریانی باشد که برای برطرف کردن نیازهایشان هزینه می‌کنند.

هم چنین تیلور بیان می‌کند:

«بازاریابی درباره تهیه محصول و خدمات نیست، بلکه درباره تهیه مزایایی متغیر برای نیازها و تقاضاهای متغیر مشتری است»

اگر به تعاریف به دقت بیشتری نگاه کنیم، بازاریابی یک مسئولیت مدیریتی است و نباید به یک موسسه و یک شخص خاص واگذار شود. در واقع هرکسی که برای یک شرکت کار می‌کند مسئول بازاریابی است، چرا که همکاری‌های آن‌ها در راستای شهرت و موفقیت شرکت است.

بازاریابی شامل چه چیزهایی است؟

بازاریابی نیاز به هماهنگ‌سازی، برنامه‌ریزی و پیاده سازی کارها و کارمندانی با مهارت‌های مناسب برای تضمین موفقیت بازاریابی دارد. اهداف و مقاصد بازاریابی باید تحت نظارت باشند و برآورده شوند و استراتژی‌های رقابتی تحلیل شوند. در کاربردی کارآمد از تحقیقات بازار و بازاریابی، یک سازمان باید قادر باشد نیازها و تقاضاهای مشتریان را تعیین کند و مزایایی که شیوه زندگی مشتریان را بهبود می‌دهد را تحویل آنان دهد، در حالی که همزمان برآورده سازی نیازهای آنان نیز منجر به ایجاد بازدهی سالم برای سازمان می‌شود.

نتیجه

همانطور که دیدیم بازاریابی چیزی بیش از تبلیغ است. برای برآورده سازی نیازها و تقاضاها، شما باید فرآیند بازاریابی را در مرحله تحقیقاتی شروع کنید تا بتوانید نیازها و تقاضاهای مشتریان را بیابید. بعد از تحقیق می‌توانید توسعه محصول را شروع کنید که به دنبال آن توزیع، تبلیغ و فروش محصول می‌آید. نهایتا، فروش محصولات باید با تحقیق همراه باشد تا موفقیت سازمان را ارزیابی کند.



:: برچسب‌ها: بازاریابی , تعریف ,
:: بازدید از این مطلب : 77
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 3 مهر 1403 | نظرات ()
نوشته شده توسط : کاریاب

تعریف بازاریابی اجتماعی

تعدادی از اندیشمندان و صاحب‌نظران دانش بازاریابی، عقیده دارند که تأکید مفهوم بازاریابی تنها بر تأمین نیازها و خواسته‌های مشتریان است و سلامت جامعه، جایگاهی در این فلسفه ندارد. آن‌ها بر این باورند که مدیران سازمان‌ها موظفند اهداف و مقاصد خود را گسترش دهند و ضمن آن تلاش کنند تا نیازها، خواسته‌ها و منافع بازارهای هدف خود را تعیین نمایند تا شرکتشان بتواند در مقایسه با شرکت‌های رقیب این نیازها و خواسته‌ها را به صورت کارآمدتر تأمین نماید.

این اقدامات به نوبه خود موجب خواهد شد که رفاه و تندرستی مشتری و جامعه فراهم شود. براساس مفهوم بازاریابی اجتماعی، انتقادی که از مفهوم بازاریابی محض می‌شود این است که در مفهوم بازاریابی تضاد و تناقض بین نیازها و خواسته‌های کوتاه‌مدت و بلندمدت در نظر گرفته نمی‌شود. این تناقضات موجب می‌گردد که بازاریابی اجتماعی جایگاه و اعتبار بالایی در نزد اندیشمندان و صاحب‌نظران بیابد.

بازاریابی اجتماعی چیست؟

براساس مفهوم بازاریابی اجتماعی، مدیران بازاریابی سازمان‌ها و شرکت‌های بزرگ ناگزیرند در تعیین خط مشی‌های بازاریابی خود عوامل مهمی نظیر منافع شرکت، خواسته‌های مصرف‌کننده و منافع جامعه را به صورت مشترک مدنظر قرار دهند. شرکت‌ها در ابتدا معتقد بودند هدف بازاریابی آن‌ها در کوتاه مدت عبارت است از کسب بازده بیشتر از سرمایه صاحبان سهام. اما آن‌ها بعداً دریافتند که تأمین نیازها و خواسته‌های مشتریان و منافع جامعه در بلندمدت، اهمیت فراوانی دارد. این امر منجر به تولد و ظهور بازاریابی اجتماعی (Societal Marketing) شد و در حال حاضر بسیاری از شرکت‌ها هنگام اتخاذ تصمیمات بازاریابی، منافع جامعه را مورد توجه قرار می دهند.

هدف آن است که با کمک اصول و فنون بازاریابی تجاری، به نیازها و خواسته‌های گروه مخاطب توجه نموده و با کاهش موانع و ترغیب آنان برای انجام یک رفتار اجتماعی، رفتار مورد نظر را در بین آن‌ها رواج دهد. به عبارت ساده‌تر، بازاریابی اجتماعی کاربرد فنون بازاریابی در مسائل اجتماعی است تا در افراد انگیزه انجام عمل یا رفتاری را که در نهایت برایشان سودمند است ایجاد نماید.

بازاریابی اجتماعی دو هدف عمده دارد: اول اینکه باید مشتریان کنونی محصولات و خدمات خود را حفظ نماید. دوم: مشتریان جدیدی را به سوی این محصولات و خدمات جلب کند. مفهوم بازاریابی اجتماعی ایجاب می‌کند بازاریابان در تعیین سیاست‌گذاری‌های بازاریابی بین ملاحظات سه‌گانه منافع شرکت، خواسته‌های مصرف‌کننده و منافع جامعه، تعادل لازم را برقرار سازند.

ابعاد بازاریابی اجتماعی

آندرسون بازاریابی اجتماعی را یک چشم‌انداز بلندمدت در برنامه‌ریزی می‌خواند و دانشمندان دیگر مفاهیم دیگری مانند مشتری‌مداری، یک فرآیند مبادله (داد و ستد) و غیره را به آن نسبت داده‌اند.

۱. به عنوان یک فرآیند مشتری‌محور: در بازاریابی اجتماعی، مشتری یک شرکت‌کننده (جزء) فعال در فرآیند تغییر رفتار است. در رویکرد مشتری‌مدارانه بازاریابی اجتماعی، ما سوال نمی‌کنیم که “اشتباه مردم چیست و یا چرا آن‌ها نمی‌خواهند بفهمند؟ ”؛ بلکه می‌پرسیم: “اشتباه ما چیست و چرا ما در مورد مخاطبین خود درک مناسبی نداریم؟ “.

۲. به عنوان یک فرآیند مبادله (داد و ستد): بازاریابی اجتماعی رخ نمی‌دهد مگر اینکه دو یا چند جزء وجود داشته باشد تا بتوانند با یکدیگر ارتباط داشته و مبادله کنند. در اینجا منظور از مبادله، مبادله منابع یا ارزش‌ها بین دو یا چند نفر با منابع مختلف است. البته در بازاریابی اجتماعی این کالا یا پول نیست که مبادله می‌شود، بلکه نیاز، فکر، ایده و یادگیری است و در نهایت تغییر رفتار حاصل می‌گردد.

 

۳. به عنوان یک برنامه بلندمدت (راهبردی): فرآیند بازاریابی یک برنامه کامل و تدریجی است، با فرآیند تحقیقات شروع می‌شود و با تحقیقات (ارزش‌یابی) نیز به پایان می‌رسد. در این فرآیند برای کشف و حل مشکلات اجتماعی (مانند بیماری‌ها، رفتارهای پر خطر و…) از روش‌های تحلیل مشکل (SWOT) استفاده می‌گردد، لذا بازاریابی اجتماعی یک برنامه راهبردی است. در نهایت می‌توان گفت بازاریابی اجتماعی تأثیر رفتار را نه تنها در افراد بلکه در گروه‌ها و سازمان‌ها دنبال می‌کند.

مزایای مفهوم بازاریابی اجتماعی برای کسب و کارها

  • به ایجاد تصویر بهتری از شرکت کمک می‌کند.
  • مزیت رقابتی نسبت به رقبا می‌دهد.
  • در حفظ مشتری و روابط طولانی‌مدت مفید است.
  • فروش و سهم بازار را افزایش می‌دهد.
  • تسهیل گسترش و رشد در بلندمدت
  • محصولات و سیاست‌های شرکت باید رفاه اجتماعی و به طور کلی جامعه را در اولویت قرار دهد.
  • از منابع اقتصادی به درستی استفاده شود.
  • سطح زندگی افراد جامعه را بالا می برد.
  • برنامه‌ریزی اقتصادی را برای جامعه بهتر و پربارتر تضمین می‌کند.

اهمیت مفهوم بازاریابی اجتماعی

  • بازاریابی اجتماعی برای جامعه، محیط زیست و کسب و کار ضروری است. این مفهوم برای مقابله با مصرف‌گرایی ایجاد شد.
  • مفهوم بازاریابی اجتماعی به حداکثر رساندن سود برای سازمان کمک می‌کند و به ایجاد یک رابطه بلندمدت با مشتریان منجر می‌گردد.
  • توسعه محصولاتی را تشویق می‌کند که در بلندمدت به نفع جامعه باشند و مصرف‌کنندگان را راضی نگه دارند.

جمع‌بندی

بازاریابی اجتماعی بر مسئولیت‌های اجتماعی تأکید می‌کند و پیشنهاد می‌دهد که برای حفظ موفقیت بلندمدت، شرکت باید یک استراتژی بهتر از رقبا برای ارائه ارزش به مشتریان جهت حفظ و بهبود رفاه آن‌ها و جامعه ایجاد کند. مفهوم بازاریابی اجتماعی از تضاد بین نیازهای کوتاه‌مدت مصرف‌کنندگان و رفاه بلندمدت جامعه ایجاد شده است.



:: برچسب‌ها: بازاریابی , بازاریابی اجتماعی ,
:: بازدید از این مطلب : 79
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 3 مهر 1403 | نظرات ()
نوشته شده توسط : کاریاب

«۳۲ کلمه شد. در ۳۲ کلمه توانستیم تعریف بازاریابی را خلاصه کنیم.»

این‌ها جمله‌های رابرت لوش (Robert Lusch) رییس کمیته تعریف بازاریابی در انجمن بازاریابی آمریکا (AMA) پس از تلاش‌های طولانی و بی‌وقفه برای ارائه‌ی تعریف بازاریابی نوین در سال ۲۰۰۴ است.

این نوع حساسیت و حتی گزارش از تعداد کلمات، نشان می‌دهد که تعریف یک واژه و به طور خاص، تعریف مدیریت بازاریابی تا چه حد می‌تواند مهم و حیاتی باشد.

این کار باعث می‌شود دقیقاً بدانیم به دنبال چه باشیم و چه چیزهایی را از اولویت یادگیری خارج کنیم.

بازاریابی (Marketing) واژه‌ای چنان گسترده است که مباحث بسیار گسترده و متنوعی را پوشش می‌دهد (چنان‌که پیش از این گفته‌ایم، به چنین اصطلاحاتی، Umbrella-term یا واژه‌های چتری می‌گویند).

در مورد چنین واژه‌هایی، تعریف مناسب، اهمیت مضاعف پیدا می‌کند.

بازاریابی چیست؟ بررسی مفهوم بازاریابی

به همان اندازه که در تاریخچه بازاریابی، شاید تغییر و تحول بوده و هستیم، تعریف مارکتینگ و بازاریابی هم، پیوسته دچار تحول و دگرگونی شده است.

در اینجا پنج تعریف را با هم مرور می‌کنیم

تعریف بازاریابی (انجمن اساتید بازاریابی)

نخستین تعریف مارکتینگ یا بازاریابی به شکل رسمی توسط انجمن اساتید بازاریابی آمریکا ارائه شد.

آن‌ها بازاریابی را در سال ۱۹۳۵ چنین تعریف کردند:

بازاریابی اجرای فعالیت‌هایی در فضای کسب و کار است که جریان کالا و خدمات را از تولیدکننده به سمت مصرف‌کننده هدایت می‌کند.

همان‌طور که می‌توانید حدس بزنید، این تعریف تحت تأثیر بازار کالا و خدمات در اوایل قرن بیستم است. بازاری که بخش عمده‌ی آن را کارخانجات تشکیل می‌دادند و پس از این‌که محصول از خط تولید خارج می‌شد، بازاریابی باید آن را به سمت بازار مصرفی هدایت می‌کرد (به زبان خودمان باید بگوییم: Push می‌کرد و سعی می‌کرد زودتر کالا و محصول به مصرف برسد).

تعریف بازاریابی (انجمن بازاریابی آمریکا – ۱۹۸۵)

حدود نیم قرن، تعریف انجمن اساتید بازاریابی آمریکا، در کتاب‌ها و مقاله‌ها نقل می‌شد و به عنوان تعریف استاندارد بازاریابی پذیرفته شده بود.

انجمن بازاریابی آمریکا در سال ۱۹۸۵ تعریف جدیدی از بازاریابی را ارائه کرد:

بازاریابی یکی از وظایف سازمانی و مجموعه‌ای از فرایندهای مرتبط با خلق ارزش، اطلاع‌رسانی درباره‌ی آن ارزش و تحویل آن به مشتریان است.

بازاریابی هم‌چنین مدیریت ارتباط با مشتریان را، به شکلی که منافع سازمان و ذی‌نفعان آن را تأمین کند، شامل می‌شود.

پنجاه سال گذشت تا در اواخر قرن بیستم، مفهوم ارزش و ارزش آفرینی، در فضای مدیریت و بازاریابی جایگاه خود را یافت.

اصطلاح مشتری هم جای مصرف کننده را گرفت و ارتباط با مشتری معنا پیدا کرد (با خواندن این تعریف، می‌توانید حس کنید که رقابت، در آن‌ سال‌ها به تدریج معنا پیدا کرده است).

تعریف بازاریابی (انجمن بازاریابی آمریکا – ۲۰۰۴)

بازاریابی فرایند برنامه ریزی و اجرای فعالیت‌های مربوط به شکل‌گیری، قیمت گذاری، ترویج و توزیع ایده‌ها، کالاها و خدمات است؛

به شکلی که در تبادلات انجام شده، اهداف فردی و سازمانی تأمین شوند.

شاید بتوان گفت کلمه‌ی کلیدی تعریف در سال ۲۰۰۴، ایده است.

البته به جای واژه‌ی تولید هم از اصطلاح شکل گیری (Conception) استفاده شده و قیمت گذاری هم در تعریف جای خود را پیدا کرده است.

باز هم تشخیص این نکته دشوار نیست که توسعه دنیای دیجیتال، باعث شد که در کنار واژه‌های کالا و خدمت، واژه‌ی ایده هم به فضای مارکتینگ راه پیدا کند.

تعریف بازاریابی (انجمن بازاریابی آمریکا – ۲۰۱۳)

تعریف زیر، جدیدترین تعریف بازاریابی است که در سال ۲۰۰۷ ارائه شد و ۲۰۱۳ هم پس از بازنگری و بررسی مجدد، هم‌چنان مورد اتفاق نظر بود (منبع):

Marketing is the activity, set of institutions, and processes for creating, communicating, delivering, and exchanging offerings that have value for customers, clients, partners, and society at large.

بازاریابی مجموعه‌ی نهادها، فعالیت‌ها و فرایندهایی است که به خلق، ارتباط [اطلاع‌رسانی و کسب اطلاع]، تحویل و تبادل پیشنهادها (Offerings) مربوطند.

مبادله‌هایی که برای مشتریان، کارفرما، شرکا و در مقیاس بزرگتر، جامعه، ارزشمند محسوب می‌شوند.

آخرین تعریف انجمن بازاریابی آمریکا – که هنوز هم همان تعریف مورد اشاره و استناد قرار می‌گیرد – دو نکته‌ی کلیدی را در خود دارد:

نکته‌ی اول، استفاده از اصطلاح پیشنهاد (Offering) است.

بعد از این‌که در کنار واژه‌ی کالا، واژه‌ی خدمت هم قرار گرفت، اصطلاح محصول (Product) متولد شد. به نظر می‌رسد که پس از توسعه دنیای دیجیتال و عرضه‌ی امکانات جدیدی که به سادگی نمی‌شد آن‌ها را کالا یا خدمت نامید، دنیای بازاریابی اصطلاح پیشنهاد (Offering) را ترجیح می‌دهد.

شاید نمودار زیر، این بحث را شفاف‌تر کند:

بیایید به یک مثال فکر کنیم. آیا شما در گفتگوهایتان جمله‌ی «من از خدمات اینستاگرام استفاده می‌کنم» را به کار می‌برید؟

احتمالاً حتی در ذهن‌تان هم چنین تصویری از اینستاگرام ندارید (خدماتی که ارائه می‌شود و من استفاده می‌کنم).

ما معمولاً می‌گوییم: اینستاگرام داری؟

یا می‌گوییم: توی اینستاگرام هستی؟

این نوع ارزش آفرینی، با آن‌چه به شکل سنتی به عنوان کالا و خدمت (= محصول) می‌شناختیم، تفاوت دارد.

به همین علت، به نظر می‌رسد کارشناسان بزرگ بازاریابی جهان، به نتیجه رسیده‌اند که اصطلاح پیشنهاد (Offering) جامع‌تر از اصطلاحات پیشین است.

نکته‌ی دومی که حتماً به آن توجه کرده‌اید، توجه به نقش کسب و کارها در سطح کلان جامعه است. این نکته به مباحثی مانند مسئولیت اجتماعی شرکت‌ها و در شکل کلی‌تر، نگرش سیستمی اشاره دارد.

تعریف بازاریابی کاتلر

اگر حوصله‌ی جزئیات تعریف‌های آکادمیک را نداشته باشید، می‌توانید تعریف کاتلر از بازاریابی را بخوانید و به خاطر بسپارید.

تعریفی ساده و زیبا که می‌توان آن را کمی عملیاتی‌تر هم دانست.

فیلیپ کاتلر که کتاب مدیریت بازاریابی او، یک منبع و مرجع معتبر جهانی برای آموزش بازاریابی است، بازاریابی را به صورت زیر تعریف می‌کند:

بازاریابی، دانش و هنر کشف، خلق و ارائه‌ی ارزش،

با هدف تأمین نیازهای یک بازار هدف، هم‌زمان با کسب سود است.

بازاریابی، نیازها و خواسته‌های تأمین نشده را تشخیص می‌دهد؛

بازارِ آن‌ها را تعریف کرده، حجم این بازار را اندازه گیری و سود بالقوه‌اش را برآورد می‌کند.

مشخص می‌کند که کدام بخش از بازار را می‌تواند بهتر تأمین کند؛

و سپس محصولات و خدمات مناسب را طراحی و ترویج می‌کند.

جایگاه برندسازی و تبلیغات، در تعریف بازاریابی کجاست؟

برای کسانی که علاقه و تعصب ویژه روی برندسازی و تبلیغات دارند، ممکن است این سوال پیش بیاید که چرا در تعریف بازاریابی،‌ اشاره‌ای به این دو حوزه‌ی مهم نشده است.

در پاسخ باید گفت: در این‌که برندسازی و تبلیغات، زیرمجموعه‌ی مدیریت بازاریابی است، تردیدی نیست.

اما این دو مفهوم زیر عنوان Communicating (ارتباط و ارسال پیام) جا گرفته‌اند. به عبارت دیگر، تبلیغات و برندسازی، از جنس برقراری ارتباط با مشتری (یا بازار هدف) و ارسال پیام درباره‌ی ویژگی‌های کسب و کار، محصولات آن و نیز پیشنهادهای ارزشمند برای مشتری است.

آیا فروش زیرمجموعه مارکتینگ محسوب می‌شود؟

گاهی اوقات، اصطلاح بازاریابی (یا مارکتینگ) چنان به شکل عمومی مورد اشاره قرار می‌گیرد که فروش را هم شامل می‌شود.

اما اگر بخواهیم دقیق باشیم، بهتر است فروش (Selling) را جدای از بازاریابی (Marketing) در نظر بگیریم.

در کتاب‌های بازاریابی هم، معمولاً اگر اشاره‌ی مختصری به فروش می‌شود، بیشتر بحثِ سیستم فروش است و نه فروشندگی.

کاتلر هم در کتاب بازاریابی خود با حجم بیش از هشتصد صفحه، بحث فروش را صرفاً به عنوان یک موضوع فرعی در انتهای فصل Communication مطرح کرده و اگر اشارات او به سیستم فروش را جدا کنیم، اشاره‌های بسیار محدودی به بحث فروش شخصی و آموزش فروش در کتاب او باقی می‌ماند.

بنابراین به نظر می‌رسد بهتر است فروش و فروشندگی را بیشتر زیرمجموعه‌ی مذاکره فرض کنیم تا مدیریت بازاریابی.

lما این بحث را به تفصیل، یک بار با عنوان تفاوت ویزیتور و بازاریاب و یک مرتبه هم در مرور مقاله‌ی نزدیک بینی بازاریابی (نوشته‌ی تئودور لویت) مطرح و بررسی کرده‌ایم.



:: بازدید از این مطلب : 118
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 2 مهر 1403 | نظرات ()