پیتر دراکر (پدر مدیریت نوین) معتقد است هر شرکتی (سازمان) دو وظیفه و ماموریت اصلی دارد: مارکتینگ و نوآوری.
نوآوری را حتی میتوان از روی کلمه هم معنی کرد: آوردن چیزی نو. به زبان ساده، وظیفهٔ هر سازمان ارائهٔ چیز جدیدی است و تکرار کارهایی که در گذشته به موفقیت منجر شدهاند، چیزی بهغیر از شکست بهدنبال ندارد.
بازگشایی یک سوپرمارکت، خشکشویی یا فروشگاه آنلاین بهتنهایی بهمعنای جذب مشتری و کسب درآمد نیست. دلیل شکست این رویکرد هم بسیار روشن است: عدمتوجه به این مسئله که مردم چرا باید از ما خرید کنند.
آن دلیل خرید، همان چیز جدیدی است که ما ارائه میکنیم تا زندگی مردم را بهتر کنیم.
ولی برگردیم به دومین وظیفه، یعنی بازاریابی. مفهومی که بارها دیده شده است با مفاهیمی مثل تبلیغات و فروش اشتباه گرفته میشود؛ اختلافی از متقاعدکردن مشتری تا به داشتن آنچه که مشتری میخواهد.
بازاریابی کمک میکند بهجای اینکه پول، زمان و منابع خود را برای متقاعدکردن مشتری هدر دهید، بهدنبال چیزی باارزشتر برای او باشید و سپس محصول را بفروشید.
به این ترتیب، محصول آسانتر، راحتتر و با هزینهٔ کمتر فروخته میشود.
در این سالها، بارها با این مسئله برخورد کردم که بازاریابی دستکم گرفته میشود یا فقط در یکی از زیرشاخهها (تبلیغات) خلاصه میشود.
به همین دلیل، تصمیم گرفتم به سراغ کتاب «مدیریت بازاریابی» کاتلر برم تا به شما کمک کنم یک بار برای همیشه به پاسخ درستی برای «بازاریابی چیست» برسید.
مقدمه بهاندازهٔ کافی کِش پیدا کرد (چارهای نبود!)؛ پس بیایید برویم سراغ بررسی تعریف بازاریابی و اصول آن
.
بازاریابی چیست؟
بازاریابی معادل کلمهٔ Marketing است که باید همین ابتدا یک «دست مریزاد» به این انتخاب بگویم.
پسوند «یابی» در فارسی برای ساختن کلمهای است که معنای «یافتن» و «پیداکردن» چیزی دهد؛ مثل دوستیابی، همسریابی، ریشهیابی و ارتفاعیابی.
اینجا هم کلمهٔ ما از ۲ بخش «بازار» و «یابی» تشکیل شده است؛ یعنی «یافتن بازار».
ولی چرا این کلمه انتخاب بسیار خوبی است؟ بیایید ابتدا ببینیم در کتاب «مدیریت بازاریابی» در تعریف «مارکتینگ چیست» چه آمده است:
بازاریابی بهمعنای شناسایی و رفع نیازهای انسانی و اجتماعی بهطور سودآور است.
نیازهای انسانی، انگیزه و دلیلی پشت هر عمل و فعالیت ماست؛ کاری را میکنیم تا نیاز خاصی را برآورده کنیم. نیازهای اساسی لازمهٔ بقا و شکوفایی ماست؛ مثل غذا، پوشاک و پناهگاه.
میتوان گفت نیازهای انسانی همان نیاز هر فرد است؛ نیازی شخصی. با این حال، برخی نیازها در گرو روابط اجتماعی انسان است؛ مثلاً شان و منزلت اجتماعی.
مقدمه را یادتان است؟ بیایید ببینیم ۲ شرکت معروف گوگل و ایکهآ چگونه به ۲ وظیفهٔ اصلی خود عمل کردند.
گوگل تشخیص داد مردم نیاز دارند به اطلاعاتی که در اینترنت است، بدون فوت وقت دسترسی داشته باشند. اینجا بود که موتور جستوجوی خود (نوآوری) را طراحی و عرضه کرد تا جستوجوها را سازماندهی کند.
این ۲ شرکت چه کردند؟ نیازی را شناسایی کردند و سپس راهحلی جدید و سودآور برای رفع آن ارائه کردند؛ همان نوآوری و بازاریابی.
مدیران کسبوکارها گاهی اوقات بازاریابی را بهعنوان «هنر فروش محصولات» در نظر میگیرند؛ بنابراین وقتی میشنوند فروش مهمترین بخش بازاریابی نیست، شگفتزده میشوند.
فروش فقط نوک کوه یخ بازاریابی است! پیتر دراکر این مسئله را بهخوبی شرح داده است: